خیال واژه

متن مرتبط با «دغدغه به انگلیسی» در سایت خیال واژه نوشته شده است

بازگشت همه به سوی بلاگفاست

  • یک سال و یک ماه و دوازده روز. به عبارتی چهارصد و هفت روز. چهارصد و هفت روز پیش تصمیم گرفتم دیگر توی این وبلاگ چیزی ننویسم چون که همه رفته‌ اند و کسی دور و برم نیست، چنین بی‌ کس شدن در باورم نیست. خیال کردم کانال تلگرام و توئیتر و دفتر خاطراتم که جلد سیاه داشت و اسمش را سیاه مشق گذاشته بودم کافی است تا بنویسم و احساساتم را بیرون بریزم و نیازی به بلاگفا که آرشیوم را از من گرفت و دوستانم را هم، نداشته باشم. اما زهی خیال باطل که توئیتر به مسخره‌ بازی می گذرد، کانال تلگرام حق مطلب را ادا نمی‌ کند و دفتر سیاه مشقم را هم، دم سال تحویل ۱۴۰۰، موقع خانه تکانی پاره پوره می‌ کنم و حالا من مانده ام و حرفهایی که طناب می‌ شوند و دور گردنم می‌ پیچند، حرفاهایی که بغض می‌ شوند و گیر می‌ کنند توی گلو و حرفهایی که اشک می‌ شوند و شبها بالشم را خیس می کنند. این مدت یاد گرفتم حرف بزنم. برای اولین بار به دوستان نزدیکم گفتم دارد توی زندگیم چه می‌ گذرد. آن تف سر بالایی که ازش فراری بودم را فرستادم هوا و از فرود آمدنش وسط پیشانیم نترسیدم. اما با این همه من باید یک جایی داشته باشم که بنویسم «توی دلم یک پادگان سرباز، انگار رختاشونو می شورن». حالا کسی بخواند یا نخواند. دوستی داشته باشم یا نداشته باشم. تف سر بالا بیندازم یا نیندازم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لعنت به برادران سینوس، تانژانت و کتانزانت و کسینوس

  • کی گفته مثلثات در زندگی روزمره کاربردی ندارد؟ اگر مثلثات نبود که نمی توانستم توضیح بدهم حالم چطور است. اما حالا -با تشکر از هر خری که مثلثات را اختراع کرد و دوران دبیرستان و دانشگاهمان را به فاک داد- می توانم بگویم حالم یک تابع سینوسی است. خوب می شوم و بد. امیدوار می شوم و ناامید. می خندم و گریه می کنم. عاشق می شوم و متنفر. به آدمها شانس دوباره می دهم و بعد می اندازمشان ته زباله دان تاریخ و همینطور تا آخر. ولی همچنان مرگ بر ریاضی و  در عین حال زنده باد ریاضیدان به امید اینکه برای انتگرال هم کاربردی در زندگی روزمره پیدا کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باد لا به لای موهایی که دستی آنها را می بافت

  • موهایم را چیدم و انداختم دور. دور که نه، خانم آرایشگر که اصرار داشت موهایم حیف است و بلند است و آدم موهایی که تا کمرش می رسد را کوتاه نمی کند بلکه بلندتر می کند و می گذارد توی باد برای خودشان برقصند ت, ...ادامه مطلب

  • و گریه را به خلا بردن...

  • نصف گریه های زندگی ام یا توی دستشویی بوده، یا زیر دوش، یا اگر خیالم راحت بوده که همه خوابند زیر پتو. متنفرم از وقتهایی که چشمهایم برای خودشان چکه می کنند و هر چه می گویم آخر بیشعورها! الان وقتش نیست. بگذارید بروم دستشویی، بگذارید اصلا بقیه بخوابند، بعد آنقدر چکه کنید تا کور شوم ولی الان ببندید آن شیر لعنتی را..., ...ادامه مطلب

  • لعنت به زمان

  • درست لحظه ای که تو باید بری اسیر یه احساس مبهم شدیم ببین بعد یک عمر پرپر زدن چه جای بدی عاشق هم شدیم!, ...ادامه مطلب

  • به یاد ساعت برنارد

  • اعتراف می کنم که دیروز سر جلسه امتحان یه لحظه ساعتمو از کار انداختم ببینم زمان متوقف میشه که برم جواب سوال دوازدهو از رو جزوه م بنویسم یا نه. + تاریخ چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۵ ساعت 10:24 نویسنده آبی | , ...ادامه مطلب

  • بهار فصل دلتنگی من

  • عجیب اینکه بهار چقدر دلگیر است.مگر نمی گفتند پاییز خاموش و ملال انگیز است؟ فصل دلتنگی...فصل هوای سنگین., ...ادامه مطلب

  • از اون به بعد نباتو فقط تو چایی انداختم و لاغیر

  • یه بارم سردیم شده بود--یا سردیم کرده بود :دی--نبات داغ درست کردم با نبات زعفرونی،برادرم-که اون موقع کوچیک بود-یهو برگشت گفت به منم از اون جیشا(!) بده که داری می خوری.یعنی می خوام بگم نبات زعفرونی نندازین تو آب جوش کلا., ...ادامه مطلب

  • دغدغه

  • دارم میرم سفر.زوری.بعد از این حجم گرفتاری و دلتنگی و تابستون زدگی همینم کم بود واقعا. دعا کنید در نبودم لپ تاپمو دزد نبره,چون 90 درصد وجود من خلاصه شده توش و 10 درصدم اعضا و ضمائم بدنمه.خلاصه که زندگیم لپ تاپمه :| برگشتم به همه سر میزنم.کامنتا هم جسارتا همون موقع.,دغدغه,دغدغه به انگلیسی,دغدغه بالانجليزي,دغدغه های یک مرد,دغدغه های فرهنگی,دغدغه های متاهلین,دغدغه های غضنفر,دغدغه های لرها,دغدغه های من ...ادامه مطلب

  • "خودم" به روحم رنگ آبی می پاشد

  • بیشتر از همه در سراسر عمرم,به خودم حسادت کرده ام.به آن خود شاد و سرزنده و بی غمی که برای دیگران ساخته ام و نشان داده ام.به ماجراهای خیالی که "خودم" برای دوستانش تعریف می کرد,به خانواده آرام و شادش,به دایره وسیع دوستانش و به همه چیزهایی که داشت.این "خودم" همیشه برای من مثل یک سپر بود.سپری که تیر هیچ فکر و قضاوت و تفکری از آن عبور نمی کرد ولی عجیب سنگین بود.داشتن یک "خودم" دیگر,داشتن یک چهره دوم تاوان سنگینی داشت.سخت بود که تعارضی پیدا نباشدو حرف دوگانه ای زده نشود.فکر کنم حافظه ام از همان جا قوی شد.از همانجا که ماجراهای خیالی و فی ابداهه ای که "خودم" برای دوستا, ...ادامه مطلب

  • ادیت متن به چه درد می خوره آخه؟

  • تا زمانی که تلگرام گزینه ای برای ادیت استیکر اشتباهی نداشته باشه،تکنولوژی معنی نداره.خب آبروم رفت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها