خیال واژه

متن مرتبط با «بسیار سفر باید تا پخته» در سایت خیال واژه نوشته شده است

من و سطل شیری که گاو تویش تاپاله انداخته

  • دوست داشتنت کار طاقت فرسایی است. تا می آیم خوبی هایت را بشمارم، لگد می زنی زیر میز. یک مثلی بود که خودت می گفتی، گاوی که سه من شیر می دهد و لحظه آخر توی سطل شیری که ازش دوشیده اند تاپاله می اندازد. تو همان گاوی که خیرت به آدم نمی رسد. خوبی هایت همان سطل شیر تازه ای است که تویش تاپاله انداخته اند. همه چیز را زهرآگین می کنی. به بهترین روزهای عمرم زهر می پاشی و ادعایت می شود همه این حرف ها از سر دوست داشتن است. آخر گِل بگیرند آن دوست داشتنت را، مگر من از تو چه می خواستم؟ جز اینکه من را همان طوری که هستم دوست داشته باشی. مگر من تو را همان جوری که هستی نپذیرفته ام؟ کاش زودتر راهمان از هم جدا شود. پاره تنم هستی ولی دیگر تحمل آن نیش های زبان تند و تیزت را ندارم. خسته ام. بریده ام. دلم می خواهد دوستت داشته باشم. تمام و کمال. ولی تو نمی خواهی. نمی گذاری. کاش بمیرم و راحت شوی. یا بمیری و راحت شوم. چرا که می دانم تا روزی که یکی از ما نفس می کشد، آرامش و دوست داشتنی هم در کار نخواهد بود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لعنت به برادران سینوس، تانژانت و کتانزانت و کسینوس

  • کی گفته مثلثات در زندگی روزمره کاربردی ندارد؟ اگر مثلثات نبود که نمی توانستم توضیح بدهم حالم چطور است. اما حالا -با تشکر از هر خری که مثلثات را اختراع کرد و دوران دبیرستان و دانشگاهمان را به فاک داد- می توانم بگویم حالم یک تابع سینوسی است. خوب می شوم و بد. امیدوار می شوم و ناامید. می خندم و گریه می کنم. عاشق می شوم و متنفر. به آدمها شانس دوباره می دهم و بعد می اندازمشان ته زباله دان تاریخ و همینطور تا آخر. ولی همچنان مرگ بر ریاضی و  در عین حال زنده باد ریاضیدان به امید اینکه برای انتگرال هم کاربردی در زندگی روزمره پیدا کنم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و آفتاب هرگز بر من نخواهد تابید

  • گاهی آن‌چنان بار غصه زیاد می‌شود که تنها گزینه‌ی پیش رویم این است که خودم را بکشم و راحت کنم. آنقدر راه‌های مختلف خودکشی را گوگل کرده‌ام که همه را حفظم. راه‌های کوتاه، راه‌های طولانی. راه‌های سریع، را, ...ادامه مطلب

  • تابستان بس است

  • یادم افتاد توی تمام این سیزده سال وبلاگ نویسی، یک پست اختصاصی برای تابستان داشته ام. آنهایی که مرا می شناسند می دانند چه جور پستی منظورم است. یک پست تابستانی، سرشار از تنفر، گرمای خَرپَز، کلی دلتنگی، حال خراب و انتظار برای رسیدن پاییز که دست کم برگها زرد شوند و هوا کمی خنک. زندگی که قرار نیست زیباتر شود. آدمها که قرار نیست باشعورتر شوند. من که قرار نیست به آرزوهایم برسم. حداقل هوا خنک شود که دست کم بزنم بیرون و دلم را خوش کنم که پیاده روها با برگهای پاییزی قشنگتر شده اند., ...ادامه مطلب

  • کز نیستان تا مرا ببریده اند...

  • هر دم از این باغ بری می رسد. یا خری. یا هرچه. مهم این است که تا می آیم نفسی بکشم و سر و سامانی به اوضاع زندگی ت**می ام بدهم یک صاعقه ای از ناکجا پیدا می شود و یک نفر جفت پا می پرد وسط آرامش نسبی ام. م, ...ادامه مطلب

  • و اینک در آستانه ی بزرگسالی

  • احساس می کنم دارم وارد بحران بیست و پنج سالگی می شوم.از آن روزهایی که آرزو داشتم بزرگ شوم انگار یک عمر گذشته و حالا دارم به بیست و چهار سالگی التماس می کنم تمام نشود!بحران بیست و پنج سالگی چیزی بود که درست پنج سال پیش،وقتی رفته بودم جلسه دفاع پایان نامه ی یک بنده خدایی،بهش اشاره کرد.گفت از این که بیست و پنج ساله شده خجالت می کشد و من آن روز نمی فهمیدم چرا.حالا،خودم هنوز بیست و پنج سالم نشده دارم خجالت می کشم.از اینکه کلی چیز از دست داده ام و محض رضای خدا هیچ چیز جدیدی به دست نیاورده ام.از این که اهدافم چقدر لگد مال شدند و به هیچ کدام از آرزوهایی که تعدادشان از انگشتان دست تجاوز می کرد هم نرسید,اینک,آستانه,بزرگسالی ...ادامه مطلب

  • دیگه تا تهشو بخونید

  • خدا نصیبتون نکنه تو پانتومیم شبانه با هم اتاقیا "بواسیر" رو ناچار بشید بازی کنید., ...ادامه مطلب

  • بسیار سفر باید؟

  • من می گویم،هر سفری توی این گرما به خصوص با ماشین باید هدف خاصی داشته باشد.که آدم وقتی آفتاب سوخته و له و لورده رسید به مقصد بگوید خب ارزشش را داشت.حالا اگر هدف خاص و مهمی هم نبود،دست کم سفر باید یک دست آوردی داشته باشد دیگر.مثلا نظر آدم را نسبت به چیزی عوض کند.یک ایده ی جدید بدهد برای یک تصمیم جدید.یا اینکه آدم دست کم در مورد خودش و حال و احوالش یک چیزی دستگیرش بشود که تا حالا نمی دانسته. سفر اخیر من بیشتر از پیش بهم ثابت کرد که حال و احوال من با تغییرات و اتفاقات کوچکی مثل تغییر دکوراسیون و تعویض لپ تاپ و کلاس ای التس دگرگون نمی شود.بلکه من باید برای مدتی ا,بسیار سفر باید تا پخته شود خامی,بسیار سفر باید تا پخته,شعر بسیار سفر باید کرد ...ادامه مطلب

  • تابستونه،فصل شادی و خنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • چند تا دوست عزیز برایم عمومی و خصوصی کامنت گذاشته اند که کجایم و چرا نمی نویسم و از این قبیل سوالها. راستش را بخواهید-که صد البته دروغش به چه دردتان می خورد-نبودنم هیچ ربطی به سرماخوردگی وقت نشناس مردادماه ندارد.بلکه دچار بحرانهای روحی و روانی شده ام.امروز به عبارتی بیشتر از یک هفته بود از خانه بیرون نرفته بودم و محض رضای خدا یا بندگانش-مامانم مثلا-حتا پایم را توی حیاط هم نگذاشتم و کم مانده بود از شدت آفتاب ندیدن مثل برگ خزان خشک شوم و بیفتم توی جوب.البته جوب نداریم توی خانه.پشتِ مبل مثلا-تا اینکه امروز رفتم دکمه بخرم و به جایش سه تا جوراب و دو تا کش مو خ,تابستونه فصل شادی و خنده تصویری,تابستونه فصل شادی و خنده,تابستونه فصل شادي و خنده,تابستونه فصل شادی و خنده دانلود,تابستون فصل شادی و خنده,آهنگ تابستونه فصل شادی و خنده,کلیپ تابستونه فصل شادی و خنده,شعر تابستونه فصل شادی و خنده,تابستونه فصل شادی خنده,دانلود آهنگ تابستونه فصل شادی و خنده ...ادامه مطلب

  • دلم پره بیا بازم با همدیگه بریم سفر...

  • اولین باری که این آهنگ را گوش دادم هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز بروم شمال زندگی کنم.زندگی چه بازی های عجیبی دارد!این روزها بیشتر این آهنگ را گوش می کنم. اگر طرفدار یا طرفدار سابق رضا یزدانی-مثل من-هستید،گوش بدهید.اگر هم نیستید گوش بدهید.شاید خوشتان آمد.(روی لینک سبزرنگ زیر کلیک کنید) شمال-رضا یزدانی "بیا بازم مثل قدیم با هم دیگه بریم شمال دلم گرفته راضیم،به این خیالای محال...",دلم پره بیا بازم با همدیگه بریم سفر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها