و آفتاب هرگز بر من نخواهد تابید

ساخت وبلاگ

گاهی آن‌چنان بار غصه زیاد می‌شود که تنها گزینه‌ی پیش رویم این است که خودم را بکشم و راحت کنم. آنقدر راه‌های مختلف خودکشی را گوگل کرده‌ام که همه را حفظم. راه‌های کوتاه، راه‌های طولانی. راه‌های سریع، راه‌های زجرآور. راه‌های سینمایی و تاثیرگذار و پر سر و صدا، راه‌های نشان دهنده‌ی اعتراض. ای کاش تخمش را داشتم و تا حالا ترتیب خودم را داده بودم. زندگی زیادی زجرآور شده. منظورم این افسردگی‌های فصلی و تغییرات هورمونی نیست. منظورم از درون شاد نبودن نیست. منظورم چیزهایی است که از بیرون سر آدم آوار می‌شوند. منظورم آدم‌ها و بی‌رحمی‌ و سنگدلی آن‌هاست. وقتی نزدیک‌ترین کسانت از همه سنگدل‌تر و بی‌رحم‌ترند، وقتی آن‌ها نه تنها حامی‌ات نیستند، بلکه جلوی پایت سنگ می‌اندازند و بال پروازت را می‌چینند، آدم شکایتش را به کجا می‌تواند ببرد؟ شبیه بچه‌ای شده‌ام که می‌خواهد برود شکایت آن‌هایی که کتکش زده‌اند را به پدرش بکند و بعد یادش می‌افتد اصلا پدر ندارد. کی؟ کی بالاخره جرئتش را پیدا می‌کنم؟ کی بالاخره امیدم را از این دنیا قطع می‌کنم و باور می‌کنم قرار نیست خوشبختی را تجربه کنم؟ شاید آن روزی که از ته دل باور کنم آفتاب هیچوقت بر من نخواهد تابید و گریه‌هایم را به لبخند بدل نخواهد کرد، رویا‌هایم هرگز به واقعیت نخواهد پیوست و آفتاب‌... آفتاب هرگز بر من نخواهد تابید. 

خیال واژه...
ما را در سایت خیال واژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khialevajeo بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 4:12